معنی ام کلثوم

لغت نامه دهخدا

ام کلثوم

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر زمعه قرشی عامری، خواهر سوده ام المؤمنین بوده. (از الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 273).

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (ع اِ مرکب) شیر ماده. (از المرصع). || و گویند شترمرغ است. (از المرصع).

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر علی بن ابیطالب (ع) از فاطمه (ع) که بنا بمشهور بهمسری عمر خلیفه ٔدوم درآمد. در تنقیح المقال آمده که ام کلثوم کنیه ٔ زینب کبری دختر علی است که در کربلا با برادرش حسین بن علی همراه بوده و سپس به شام و مدینه رفته است. مؤلف قاموس الاعلام ترکی به دو ام کلثوم قائل است و گوید علی بن ابیطالب دو دختر مکناه به ام کلثوم داشته، یکی کبری که از فاطمه بود و با عمربن خطاب و بعد از مرگ وی با عون بن جعفر طیار ازدواج کرد و دیگری صغری که با عبداﷲبن اصغربن عقیل ازدواج کرد. مؤلف منتهی الارب می نویسد: ام کلثوم زینب صغری از فاطمه بود که بازدواج عمر درآمد. و برخی از مورخان بچند ام کلثوم (از دختران علی) قائل شده اند. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 275 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1037 و ریحانهالادب ج 6 ص 234 و اعیان الشیعه و تنقیح المقال شود.

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) یکی از دختران حسین بن علی (ع) بوده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 233).

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) نام دو تن از دختران موسی بن جعفر (ع) بوده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 233).

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر ابوسلمهبن عبدالاسد مخزومی از ام سلمه (که بعد بازدواج رسول اکرم درآمد). ربیبه ٔ رسول اکرم بود. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 273 شود.

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر عباس بن عبدالمطلب هاشمی. از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 276 شود.

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر عبداﷲبن عامر و زن یزیدبن معاویه بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 239 و خیرات حسان ج 1 ص 58 شود.

ام کلثوم. [اُم ْ م ِک ُ] (اِخ) سومین دختر رسول اکرم بود که بعد از مرگ رقیه در سال سوم هجری بازدواج عثمان بن عفان درآمد ودر سال نهم هجری وفات کرد و لقب ذوالنورین عثمان بسبب ازدواج وی با ام کلثوم و رقیه دو دختر رسول اکرم است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 272 و ریحانه الادب ج 6 ص 239 و تذکره الخواتین ص 40 و 59 شود.

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر ابوبکر صدیق خلیفه ٔ اول که از زنان تابعی است و پس از مرگ پدر زاده شد. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 276 شود.

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر عقبهبن معیط یا ابی معیط اموی، خواهر ولیدبن عقبه و زن عبدالرحمان بن عوف و خواهر مادری عثمان بن عفان و از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 274 و ریحانه الادب ج 6 ص 234 و تنقیح المقال شود.

ام کلثوم. [اُم ْ م ِ ک ُ] (اِخ) دختر عبدود و خواهر عمروبن عبدود و زنی شاعر و فصیح و صاحب جمال و کمال بوده است و در واقعه ٔ قتل برادرش بدست علی بن ابیطالب (ع) اشعاری بدو منسوب است که مطلع آنها بیت زیر است:
لو کان قاتل عمرو غیر قاتله
لکنت ابکی علیه آخرالابد.
رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 233 و درّ منثور ص 63 شود.


کلثوم

کلثوم. [ک ُ] (اِخ) ابن عمروبن ایوب التغلبی، مکنی به ابوعمرو معروف به عتابی (متوفی به سال 220 هَ ق). کاتبی نیکو ترسل و شاعری خوش بیان و پیرو سبک نابغه بوده است. وی از مردم شام است و نسبش به عمروبن کلثوم شاعر می پیوندد. مدتی در قنسرین اقامت گزید و آنگاه در بغداد ساکن شد و هارون الرشید و دیگران را مدح کرد. و چون متهم به زندقه شد و رشیداو را طلب کرد، به یمن گریخت و به سعی فضل بن یحیی برمکی، هارون وی را امان داد و چون بازگشت به دستگاه برامکه اختصاص یافت و سپس به طاهربن حسین پیوست و کتابهایی تصنیف کرد که از جمله آنهاست: فنون الحکم، الاَّداب، الخیل، الاجواد و الالفاظ. (از اعلام زرکلی). کاتب برامکه و شاعر معروف عرب از بنی تغلب. یحیی بن الحسن گوید: امیر ایرانی نژاد طاهربن الحسین در رقه بر کنار برکه ای فرود آمده بود و من در خدمت او بودم. یکی از غلامان امیر را خواندم و با او به پارسی چیزی می گفتم. کلثوم در این وقت پیش ما آمد و با لهجه ٔ شیرین و فصیح پارسی با ما تکلم آغاز کرد، من از استادی او در این زبان شگفتی کردم و پرسیدم: این پارسی فصیح راکجا فرا گرفته ای ؟ گفت: «سه کرت به خراسان شدم کتب نفیس فارسی که از بنه ٔ یزد گرد سوم به شهر مرو بر جای مانده و در مخزنی محفوظ بود نوشتم و گاه بازگشت به عراق چون ده فرسنگ از نیشابور گذشتم و به روستای ذو دررسیدم و در این وقت به یاد آوردم که مطالب مفید چندی از کتب مزبور را نسخه نگرفته ام، بار دیگر از آنجابه مرو بازگشتم و چند ماه دیگر نیز بدان شهر ببودم و آن کار را بپایان بردم » گفتم: «ای ابا عمرو از چه این رنج سفر دراز خراسان و آمد و شد بدانجا و تعب مطالعه و استنساخ کتب فارسی بر خود هموار می کردی ؟» در پاسخ گفت: «مگر معانی در غیر کتابهای فارسی یافت می شود؟». (ضحی الاسلام امین احمد مصری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 185 و 211 و معجم الادباء ص 212 ج 6 و الموشح ص 271، 278، 285، 293، 295 و البیان والتبیین و فهرست ابن الندیم ص 175 شود.

کلثوم. [ک ُ] (ع ص، اِ) مرد پرگوشت رخسار نیکوروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه دو گونه و چهره ٔ او پرگوشت باشد. (از اقرب الموارد). پرگوشت رخسار بی ترش رویی. (فرهنگ فارسی معین). || پیل یاپیل بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). فیل و گویند زندبیل. (از اقرب الموارد). ژنده پیل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || حریر پاره ٔ سر درفش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). حریر پاره ای که بر سردرفش بندند. (ناظم الاطباء). || از اعلام است. (ناظم الاطباء). نامی است از نامهای زنان. (فرهنگ فارسی معین). در عربی نامی از نامهای مردان، در فارسی نامی از زنان است (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

حل جدول

ام کلثوم

دختر حضرت علی (ع)

معادل ابجد

ام کلثوم

637

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری